خودکرده را تدبیر نیست
مردی آسیابان در بیرون شهر آسیایی داشت. از هر کجا که گندم به طرف شهر حمل میگشت در آسیای او خرد و آرد میشد و آسیابان دخل خوبی میبرد. روزی از روزها که سرگرم کارش بود یک غول بیابانی وارد آسیا شد و در یک گوشه
زمینه پیدایش
مردی آسیابان در بیرون شهر آسیایی داشت. از هر کجا که گندم به طرف شهر حمل میگشت در آسیای او خرد و آرد میشد و آسیابان دخل خوبی میبرد. روزی از روزها که سرگرم کارش بود یک غول بیابانی وارد آسیا شد و در یک گوشه آسیا نشست و بنا کرد به آسیابان نگاه کردن. آسیابان پرسید: «اسم تو چیست؟» غول گفت: «اسم تو چیست؟» آسیابان گفت: «اسم من «خودم» است.» غول گفت: «اسم من هم، «خودم» است.» آسیابان هر چه کوشید و هر نیرنگی به کار برد که غول را از آسیا بیرون بکند امکان نیافت و غول از جای خود تکان نخورد و کم کم اسباب زحمت آسیابان را فراهم ساخت. چه هر کاری که میکرد غول هم عیناً همان کار را میکرد. بیچاره آسیابان عاجز شد و ناگزیر به دوست عاقل و باتدبیری که داشت مراجعه کرد و درد دلش را برای او گفت. رفیقش دستوری به او داد. آسیابان شادمان و خوشحالی کنان به آسیا رسید و فوراً یک ظرف پر از نفت در یک طرف آسیا گذاشت و یک ظرف نظیر آن، ولی پر از آب، در طرف دیگر. یک قوطی کبریت «پای» آن ظرف گذاشت و قوطی کبریت دیگری پای این ظرف و سپس آمد پای ظرف آب نشست و بنا کرد آبها را به خودش مالیدن. غول هم فوراً برخاست و پای ظرف نفت نشست و به تصور اینکه آسیابان نفت به خودش میمالد بنا کرد نفتها را به خودش مالیدن تا آنکه نفت تمام شد. آنگاه آسیابان کبریت را برداشت و آتش زد و آن را نزدیک لباس خود برد، ولی البته چون لباسش با آب خیس شده بود آتش نگرفت. غول هم کبریتی روشن کرد و نزدیک بدنش برد، اما چون تمامی بدنش به نفت آغشته شده بود فوراً آتش گرفت. غول داد و فریاد به راه انداخت. غولهای بیابانی که در آن حول و حوش بودند از صدای او خبردار گردیدند و در آسیا ریختند و درصدد خاموش کردن آتش بدن او برآمدند ولی چه فایده که نفت بسیار بود و خاموش نمیشد. ناچار از او پرسیدند: «چه کسی به تو این ستم را روا داشت؟» گفت: «خودم» و البته میدانید به تصور اینکه نام آسیابان «خودم» است، مقصودش شخص آسیابان بود.» غولان گفتند: «چگونه میشود که خودت چنین بلایی را بر سر خودت بیاوری؟» غول نالهکنان گفت: «خودم که نکردم، خودم کرد.» غولان گفتند: «پس اگر خودت کردهای تا چشمت کور بسوز که خودکرده را تدبیر نیست.» این را بگفتند و بازگشتند و غول سوخت و خاکستر شد.(1)پیامها
1. کسی که خود باعث ضرر و صدمه خود بشود نباید از کسی گله بکند.2. فرد یا جامعهای که مرتکب اشتباه میشود نباید دامن خود را از آن اشتباه مبرّا کرده و فرافکنی کند، بلکه باید با تجزیه و تحلیل صحیح، از تکرار آن اشتباهها جلوگیری نماید.
3. جامعه در مقابل دسیسههای دشمنان و غیرخودیها مقاومت میکند، اما در برابر دسیسه خودیها زود از پای درمیآید. در مورد کسانی به کار میرود که در مواجهه با سزای اعمال و ضرر ناشی از کردارهای غلط خود، منقلب میشوند و فغان سر میدهند و به زمین و زمان بد میگویند و جز خود، همه اطرافیان را مقصّر میدانند.(2)
ضرب المثل های هم مضمون
ـ آتش، اول خودش را میسوزاند.ـ آنچه بر ما میرسد آن هم ز ماست.
ـ از ماست که بر ماست.
ـ این آشی است که خودم برای خودم پختم.
ـ بد کرده بدی کشد به پایان * جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست.
ـ چاه مکن بهر کسی، اول خودت دویّم کسی.
ـ چون خشت به آسیا بری، خاک آری.
ـ خودم کردم که لعنت بر خودم باد.
ـ درخت گفت: اگر دسته تبر از خودم نبود کسی نمیتوانست مرا سرنگون کند.
ـ کرده خویشت آید پیش.
ـ میوه، پای درخت میافتد.(3)
اشعار هم مضمون
از ماست بر ماست چون نگاه کنی نیک * در تبر و درخت و آهن و سوهان (اسکافی)اگر بار خار است، خود کِشتهای* و گر پرنیان است خود رشتهای. (تاریخ گیلان)
ای که تو از ظلم چاهی میکَنی * از برای خویش دامی میتَنی. (مولوی)
چو آتش کُنی زیر دامن درون * رسد دود زود از گریبان برون. (اسدی)
گله از هیچ کس نباید کرد * کز تن ماست آنچه بر تن ماست. (سعد سلمان)
چو بد خود کنیم از که خواهیم داد * مگر خویشتن را به داور بریم. (ناصر خسرو) (4)
ریشه های قرآنی حدیثی
«وَ ما اصابکُمْ مِنْ مُصیبةٍ فَبما کََسَبَتْ اَیْدیکُم و یَعْفُو عن کثیرٍ؛ هر مصیبتی که به شما میرسد به خاطر اعمالی است که انجام دادهاید، و بسیاری را نیز خدا عفو میکند (شوری: 30)امام صادق(علیه السلام): «مَنْ یَفْعَل الشَّرَّ بالنّاس فلا یُنْکِر الشَّرَّ اِذا فُعِلَ به اَما اِنَّهُ اِنَّما یَحْصُدُ ابْنُ آدمَ ما یَزرَعُ و لَیْسَ یَحْصُدُ اَحَدٌ مِنَ المُرِِّّ حُلْواً و من الحُلْوِ مُرَّاً؛ آنکه با مردم بدی میکند، اگر به او بدی شد نباید ناراحت شود؛ زیرا آدمی کشته خود را درو میکند، و هیچ کس از تلخی، شیرینی و از شیرینی، تلخی درو نمیکند».(5)
لغات
طالع: بخت، اقبال.سوهان: ابزاری که برای از بین بردن پستی و بلندی چوب به کار برند.
کشتهای: کاشتهای.
پرنیان: فرشتگان.
رشتهای: ریسیدن. برون: بیرون. گله: شکایت
پینوشتها:
1. حسن ذوالفقاری، داستانهای امثال، تهران، مازیار، چ 2، 1385، ص 475.
2. فرج الله شریفی گلپایگانی، گزیده و شرح امثال و حکم، تهران، هیرمند، چ 2، 1381، ج 1، ص 307.
3. غلامرضا حیدری ابهری، حکمتنامه پارسیان، قم، نشر جمال، چ 1، 1385، ص 506.
4. همان.
5. علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث، چ 3، 1403 هـ.ق، ج 75، ص 328.
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}